top of page

سازمان لیبرتی اقدام رئیس‌جمهور ترامپ در برچیدن «آژانس رسانه‌های جهانی ایالات متحده» و زیرمجموعه آن صدای آمریکا را می‌ستاید

دستور اجرایی ترامپ برای انحلال سازمان رسانه‌های جهانی آمریکا (USAGM) و بخش فارسی صدای آمریکا، پاسخی به سال‌ها انحراف، بوروکراسی و سوگیری سیاسی این نهاد بود

سازمان ایرانیان آمریکایی برای آزادی (لیبرتی) اقدام رئیس‌جمهور ترامپ در برچیدن «آژانس رسانه‌های جهانی ایالات متحده» و زیرمجموعه آن صدای آمریکا را می‌ستاید

(در پی نشست ۲۶ مهرماه ۲۵۸۴ شاهنشاهی زیر نام «حقوق بشر در ایران پس از جمهوری اسلامی»)

در روز بیست‌وششم مهرماه ۲۵۸۴ شاهنشاهی، برابر با هجدهم اکتبر ۲۰۲۵ میلادی، نشستی با عنوان «حقوق بشر در ایران پس از جمهوری اسلامی» برگزار شد که در آن شماری از فعالان قوم‌گرا و جریان‌های آشکارا تجزیه‌طلب حضور یافتند. در میان آنان، حضور آقای فواد پاشایی، دبیرکل حزب مشروطه ایران، که خود را پشتیبان یکپارچگی ملی و قانون اساسی مشروطه می‌خواند، مایه‌ی شگفتی و تأسف عمیق است.

این رخداد، نه نخستین نشان، بلکه تازه‌ترین نمودِ روندی است که حزب مشروطه در سال‌های اخیر در پیش گرفته است؛ روندی که با از دست دادن اصول بنیادین مشروطه‌خواهی و هم‌نشینی با نیروهایی که آشکارا منافع ایران را زیر پرسش می‌برند همراه شده است.

در ماجرای منشور موسوم به جورج‌تاون یا همان منشور مهسا در اوایل سال ۲۰۲۳ نیز همین حزب با شتاب و بی‌قید و شرط از متن منشوری پشتیبانی کرد که درون‌مایه‌هایی از گرایش‌های قوم‌گرایانه و تمایل به تجزیه را در خود داشت. پاسخ حزب مشروطه به هر نقدی بر آن منشور، به‌جای گفت‌وگو و سنجش اندیشه، تلاش برای خاموش کردن و طرد منتقدان بود. طرفه آنکه سرانجام منشور پس از کمتر از یک ماه فروپاشید. به عبارت دیگر، حزب مشروطه در آن زمان از پیش‌بینی یک ماه آینده در فضای سیاسی ایران ناتوان بود و نشانه‌های آشکار ناپایداری و ناهمگونی جمع شش یا هشت نفره‌ای که منشور را منتشر کرده بودند، نمی‌‌توانست یا نمی‌خواست ببیند. پرسشی که پیش می‌آید اینست که حزبی که شورای رهبری آن از پیش‌بینی یک ماه آینده ناتوان باشند، چگونه می‌‌خواهند برای آینده ایران برنامه‌ریزی کند؟

سازمان لیبرتی و اعضای آن، به‌سبب همین کژروی‌ها، نبودِ مرزبندی روشن با تجزیه‌طلبان، و بی‌اعتنایی به اصول مشترک ملی، از اوایل سال ۲۰۲۳ میلادی هرگونه همکاری با حزب مشروطه را قطع کرده و از آن زمان تاکنون از منتقدان پیگیر و آشکار این حزب بوده‌اند.

اینک که بیش از دو سال از آن دوران گذشته و گرد و خاک‌ها فرونشسته، بجاست که اشتباهات استراتژیک نه تنها حزب مشروطه که بسیاری از سازمان‌های سیاسی دیگر زیر ذره‌بین بررسی شو‌د، نه از برای سرزنش و سرکوفت زدن، بلکه از سر آسیب‌شناسی و دلسوزی برای آینده ایران و پیشگیری از تکرار این اشتباهات در آینده.

همچنین می‌باید دادگرانه و از سر انصاف کارنامه همه جریان‌ها و سازمان‌های سیاسی را سنجید، نه آنکه انگشت اتهام را تنها به سوی یک سازمان نشانه رویم. چون نیک بنگریم، حزب مشروطه تنها سازمان سیاسی نبود که در آن بازه زمانی گزینه نادرست را برگزید و از منشور ضدملی پشتیبانی کرد. بسیاری از شخصیت‌ها و سازمان‌های سیاسی دیگر نیز فرصت‌طلبانه چنین کردند و در برابر تجزیه‌طلبان و اندیشه‌های ایران‌ستیزانه خط قرمز پررنگی نشان ندادند. در میان جریان منسوب به پادشاهی، سازمان نوفدی که خود از بنیانگذاران و تدارک‌دهندگان نشست‌های جورج تاون بود، در صدر قرار داشت.

در زمان انتشار منشور مهسا در اوایل سال ۲۰۲۳، رهبران حزب مشروطه و بسیاری از شخصیت‌های سیاسی دیگر پشتیبانی بی‌قید و شرط خود از منشور را چنین توجیه می‌کردند که وقتی نوفدی که عملا در جایگاه دفتر ولیعهد (شاهزاده رضا پهلوی) است، این منشور را تایید کرده، پس ما نیز می‌باید از آن پشتیبانی کنیم. همین نمونه به روشنی نشان می‌دهد که چگونه دهه‌هاست که بی‌مسئولیتی و فرصت‌طلبی از بالا به پایین در فضای سیاسی ایران نهادینه شده و می‌شود. در چنین فضایی، خرد و وجدان فردی و رفتار بر پایه اشا (راستی، درستکاری، و سامان کیهانی) نشانه ساده‌لوحی و بی‌تدبیری شمرده شده و فرصت‌طلبی و ابن‌الوقتی و گریز از مسئولیت فردی نشانه زرنگی و هوشمندی پنداشته می‌شود. هر موضعی و هر تصمیمی — هرچند سست‌بنیاد و حتی ضدملی — تا زمانی که بتوان مسئولیت آن‌ را بر گردن دیگری انداخت، با افتخار توجیه می‌گردد.

یکی از میوه‌های شوم این فرهنگ مسئولیت‌گریزی و فرصت‌طلبی آنست که مرزبندی با گروه‌ها و اندیشه‌های تجزیه‌‌طلبانه کمرنگ شده، و ایده‌های ایران‌ستیزانه که در گذشته تنها به برخی گروه‌های چپگرا محدود بود، اینک در جریان‌های میانه‌روتر که خود را ملی نیز می‌نامند، قبح خود را از دست داده است. نقش و تاثیر سازمان نوفدی در شکل‌گیری و گسترش این فرهنگ آسیب‌زا انکارناپذیر است. سازمان نوفدی که خود را سخنگو و نماینده ولیعهد (شاهزاده رضا پهلوی) می‌خواند (بی‌آنکه به قانون اساسی مشروطه یا نهاد پادشاهی پایبندی داشته باشد)، از همه سازمان‌ها و شخصیت‌های سیاسی «اعلام خاکساری» انتظار دارد، که نمونه آن را در چند ماه اخیر در کشمکش‌ها بر سر دفترچه اظطرار دیدیم. جا انداختن فرهنگ «اعلام خاکساری» از سوی سازمان نوفدی بیگمان به مسئولیت‌گریزی و فرصت‌طلبی در سپهر سیاسی ایران دامن زده است. کوشش‌های نوفدی برای نفوذ و اعمال فشار و کنترل بر سازمان‌ها و نیروهای میانه‌رو و ملی‌گرا، یکی از ریشه‌های بنیادین دگرگونی در رفتار حزب مشروطه و بسیاری از سازمان‌های سیاسی دیگر بوده است. حزبی که روزگاری داعیه‌ی پاسداری از قانون اساسی مشروطه داشت، اکنون در محافل سیاسی کنار نیروهایی می‌نشیند که موجودیت کشور ایران را قبول ندارند و آشکارا خواهان تجزیه ایران هستند.

ما این روند را نه لغزشی گذرا، بلکه نشانه‌ای از سقوط اخلاقی و سیاسی و نبودِ احساسِ مسئولیت ملی می‌دانیم. از دست دادن قطب‌نمای اخلاقی در فعالیت سیاسی بیگمان به ابن‌الوقتی و فرصت‌طلبی و همچنین بی‌برنامگی می‌انجامد، اعتماد عمومی را می‌سوزاند، و هر کوشش و حرکت سیاسی را بی‌اثر و از معنا تهی می‌کند.

فرجام سخن ما روشن است:

اپوزیسیونی که نه بنیاد اخلاقی و نه اصول سیاسی و نه برنامه روشنی داشته باشد، ناگزیر دیر یا زود به ابزاری در دست بیگانگان بدل می‌شود. سازمان لیبرتی بر این باور است که تنها با گرامی‌داشت ارزش‌های ملی و ایرانگرایانه، پایبندی به خرد و اخلاق و مسئولیت فردی، پاسداری از قانون اساسی مشروطه، و مرزبندیِ روشن با تجزیه‌طلبان می‌توان امیدی به آینده‌ای شایسته برای ایران داشت.

از همه‌ی نیروهای پادشاهی‌خواه و میهن‌دوست، چه در درون و چه در برون مرز، می‌خواهیم که از هرگونه همکاری، مشروعیت‌بخشی، یا هم‌نشینی با جریان‌هایی که در پی تجزیه ایران هستند، پرهیز کنند. همبستگی ملی، نه با آسان‌گیری در برابر تجزیه‌طلبی، بلکه با پاسداری از خط قرمزها و اصول ملی بویژه تمامیت ارضی به دست می‌آید.

پاینده ایران

جاوید شاه

ششم آبان ۲۵۸۴ شاهنشاهی

bottom of page